معلم چند پایه

۱۵۰ مطلب توسط «جمال شمسی» ثبت شده است

اشکال نقاشی کودکان

نمونه یی از تفسیر اشکال در نقاشی کودکان: ✅ -زیاد بودن دکمه ها در لباس آدمک ترسیم شده نشانه کمبود اعتماد به نفس در کودک است. ✅ -وجود حیوانات در نقاشی بیانگر حس طبیعت گرایی کودک می باشد. ✅ - ابر در نقاشی کودک سمبل مادر و خورشید سمبل پدر است . ✅ -اشکال نوک تیز و خطوط شکسته بیانگر خشونت در زندگی است. ✅- پشت سر هم و ردیف بودن اشکال رسم شده مانند جوجه های یک مرغ به دنبال او ، نشانگر استعداد ریاضی کودک می باشد. ✅ -با توجه به عناصر رسم شده در یک سوم پایین نقاشی میتوان به احساس کودک در گذشته اش پی برد. ✅-با توجه به عناصر رسم شده در یک سوم وسط نقاشی به احساس کودک در زمان حال می توان پی برد. ✅- عناصر رسم شده در یک سوم بالای نقاشی نشانه احساس کودک به آینده خود است.
۰ نظر
جمال شمسی

تکلیف شب

درآموزش و پرورش کشورمان و حتی سایر کشورهای جهان موضوع تکلیف شب یکی از موضوعات بحث انگیز تعلیم و تربیت به شمار می آید. تکلیف شب ابزاری است که فرصت ها و فعالیتهای خارج از مدرسه را برای رسیدن به اهداف برنامه درسی به طور موثر وآگاهانه به خدمت می گیرد. تکرار و تمرین و به قولی تکلیف شب به عنوان وسیله ای برای تثبیت یادگیری و کسب مهارت در آموزش های دریافت شده قدمتی به ازای تاریخ دارد. تا آن جا که لوحه های ثبت شده از زمان های قدیم نمایانگر تکلیف و تمرین بچه ها برای یادگیری است . با توجه به اینکه در چند دهه اخیر تحولات عظیمی در زمینه روشهای تدریس در کشور ما به وجود آمده است ; هنوز برای تکلیف شب از روش های قدیمی استفاده می شود و متاسفانه تکلیف هنوز پیوند مستحکمی با اهداف آن برقرار ساخته است . لذا از ابعاد گوناگون موضوع را مورد بررسی قرار می دهیم تا جایگاه واقعی این مقوله آموزشی را روشن سازیم...  

  

۰ نظر
جمال شمسی

والدین و کودک دبستانی

والدین و کودک دبستانی هیج پدری به هنگام صبح بیدار نمی شود تا زندگی فرزندش را تیره سازد . هیچ مادری با خود نمی گوید « امروز اگر فرصتی پیش بیاید بر فرزندم دادخواهم زد و یا او را تحقیر خواهم کرد » . با این وجود باز هم جنگ و جدال در می گیرد . برای اجتناب از این وضع ناخواسته ، توجه به این نکات ضروری است :       

۰ نظر
جمال شمسی

پوشش ایرانیان در گذشته

سلام  

 همکاران گرامی پایه ی ششم میتوانند از تصاویر زیر ، جهت استفاده موضوع     انواع لباس در دوره های تاریخی درس 15 کتاب مطالعات اجتماعی بهره ببرند ...    



 تصاویر را بصورت مجزا از لینک زیر دانلود کنید

۰ نظر
جمال شمسی

خلاقیت

۰ نظر
جمال شمسی

اثرات تنبیه و تشویق

کلاس اول یزد بودم سال1340.وسطای سال اومدیم تهران. یه مدرسه اسمم را نوشتند. شهرستانی بودم،لهجه غلیظ یزدی. وگیج از شهری غریب. ما کتابمان دارا آذر بود. ولی تهران آب بابا. معظلی بود برای من. هیچی نمی فهمیدم. البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود،ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم. تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس. معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من. هر کس درس نمی خواند می گفت:می خوای بشی فلانی. و منظورش من بینوا بودم. با هزار زحمت رفتم کلاس دوم. آنجا هم از بخت بد من،این خانم شد معلممان. همیشه ته کلاس می نشستم و گاگاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!!دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد.کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان. لباسهای قشنگ می پوشید وخلاصه خیلی کار درست بود. اورا برای کلاس ما گذاشتند. من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم. میدانستم جام اونجاست. درس داد،مشق گفت که برا فردا بیاریم. ایقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم. ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست. فرداش که اومد،یک خودنویس خوشگل گرفت دستش،وشروع کرد به امضا کردن مشق ها. همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن. وقتی به من رسید باناامیدی مشقامو نشون دادم. دستام می لرزیدو قلبم به شدت می زد. زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت. خدایا برا من چی می نویسه؟با خطی زیبا نوشت :عالی. باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود. لبخندی زد ورد شد. سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم. به خودم گفتم:هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم. به خودم قول دادم بهترین باشم... آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد. همیشه شاگرد اول بودم(. رویا خواهرم شاهد است)وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم وبه دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. چرا کلمات مثبت وزیبا را از دیگران دریغ می کنیم به ویژه ما مادران. معلمان .استادان. مربیان...

۰ نظر
جمال شمسی

قطره ها را دوست داشته باشیم

این نوشته داستانی آموزشی در رابطه با اهمیت آب برای کودکان است. 

 همکاران میتونند آن را بصورت نمایش و با مشارکت دانش آموزان در مدرسه اجرا کنند ..  

۰ نظر
جمال شمسی

آرزوی های دانش آموزان !

در آخرین روز سالتحصیلی ، از دانش آموزانم خواستم  آرزوهایشان را در چند جمله بنویسند و از خدا 

چه میخواهند نکات جالبی نوشته بودند که برام جالب بودن  پیشنهاد میکنم شما هم بخونید :


۱ نظر
جمال شمسی

یه روز خوب با بچه های خوب !

آخرین روز تحصیلی در سال جاری را به اتفاق دانش آموزان گلم ،  به دامان طبیعت رفتیم ،در این هوای پاک و خوب، کلی راه رفتیم ،جوک گفتیم، ترانه خواندیم و خوش گذراندیم . بدون شک بهترین روز مدرسه برای من و شاگردانم بود .

۰ نظر
جمال شمسی

کیک نوروزی !

حضور در کلاس درس سراسر خاطره است ،   بعضی وقتها بچه ها چیزهای خنده داری میگویند که هر کسی را به خنده وا میداره ! اگر خاطرات اینچنینی را در طول این چند سال جمع میکردم ، اکنون یه اثر جالب از آب در می آمد . اما من دو مورد را که دیروز و امروز در کلاس رخ داد و بساط خنده من و شاگردانم را فراهم کرد،بازگو میکنم : دیروز کلاس پنجمی ها پرسیدن ، آغا ! کی به ما پیک نوروزی میدید ، گفتم : انشالله دوشنبه . در این هنگام یکی از اولی ها ( دیانا ) ، گفت : آغا چرا به ما "کیک نوروزی" نمیدید ؟!!  اول گفتم شاید خوب نشنیدم و وقتی پرسیدم دیانا جان چی میخوای ؟ گفت : کیک نوروزی !!!  و کلاس از خنده من و پنجمی ها منفجر شد ... با خنده گفتم : باشه عزیزم به شما هم کیک نوروزی خواهم داد !   اتفاقا چند روز پیش یکی از همکاران هم برام تعریف کرده بود که دخترش دو سه سال پیش ، ازش پرسیده که چرا به اونا کیک نوروزی نمیدن !!!    امروز هم با پنجمی بنویسیم کار می کردیم ، در یکی از تمرینها اومده :  هر جفت واژه را در یک جمله بکار ببر ، نوبت به "پریا" رسید که می بایست واژه های تلخ و شیرین را در یک جمله بکار ببرد . گفت : امروز آقای معلم یک خبر تلخ و شیرین را به ما گفت ، به شوخی گفتم : مگر میشه ، یه خبر هم تلخ باشه و هم شیرین ؟  با خونسردی گفت : بله چطور نمیشه ! گفتم: یه مثال بزن ، جواب داد : آغا شما صبح ، اول گفتید امروز جغرافیا می پرسید که خبر تلخی بود و بعد گفتید  باشه نمی پرسم ، که خبر خیلی شیرینی برام بود !!!

۰ نظر
جمال شمسی

گزارش پیشرفت تحصیلی جدید (ارزشیابی کیفی - توصیفی )

ارزشیابی توصیفی نیازمند عشق ، اندیشه ای نوگرا و قضاوت منصفانه است !

    چندی پیش آقای دکتر رزم آرا دبیرِ دبیرخانه کیفی - توصیفی کشور ، در سیمیناری که  در شهرستان بوکان برگزار شد ، در خصوص ارزشیابی توصیفی به نکات جالبی اشاره  نمودند . یکی از فرمایشات ایشان که به نظرم همه باید به آن توجه کنند این بود که :

 آموزش و پرورش متحول نمی شود ، مگر اینکه این تحول را باید ابتدا در خود ایجاد کنیم ، و اول نگرش خودمان را تغیر دهیم .   اگر چه شاید مخاطبان مورد نظر دکتر رزم  آرا در این جمله ، مسئولان آ.پ و بخصوص معلمین باشد ،اما بنظرم این تغیر نگرش باید شامل تمام مسئولین کشور و حتی خانواده ها هم باشد .

با گذشت این چند سال هنوز خیلی از همکاران و والدین در مقابل ارزشیابی توصیفی مقاومت می کنند و اصراربی جا بر ارزشیابی سنتی دارند ، بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشند .  البته باید قبول کرد اگر بستر سازی نشه و آموزش کافی داده نشود شاید نتیجه عکس دهد .

   اما دکتر بهمن قره داغی که بی تردید  نام ایشان با نام ارزرشیابی کیفی – توصیفی پیوند خورده است ، اخیرا در وبلاگ شخصی خود مقایسه ای از هر سه شکل ارزشیابی (کمی - کیفی - توصیف عملکرد ) ، ارائه داده است که من هم آن را در اینجا منعکس میکنم . این مقایسه میتونه یک جواب روشن برای خیلی از دوستان باشه !

آقای دکتر قره داغی این پرسش را مطرح کرده :  به عنوان نه یک متخصص، نه یک معلم، نه ....به عنوان پدر یا مادر اگر قرار باشد  مدرسه گزارشی از پیشرفت تحصیلی فرزند شما که در پایه چهارم  به تحصیل مشغول است، ارائه دهد ، کدام شکل بهتر است؟



۳ نظر
جمال شمسی

حسنک کجایی!

یکی بود یکی نبود  زیر گنبد کبود ...
 روزگاری توی دشتستون
دور پای کوه سر بلند پر غرور
 که سرش ابرا رو قلقلک می‌داد
 تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد ...
 ده پر برکت آبادی بود
 ده آزادی بود
 یکی از روزای آغاز بهار که زمین از پی خوابی سنگین داشت می‌شد بیدار

۰ نظر
جمال شمسی

آن سپید موی ِ آرام!

محمدرضا   نیک‌نژاد، " آموزگار"

   در هیجانی‌ترین لحظه‌ها تنها لبخندی بر لبانش می‌نشست. دینی درس می‌داد و گویا کمی عربی. گذر زمان بر پوشش و چهره‌اش کمترین اثر را گذاشته بود. ته ریشی سپید، پیراهنی روی شلوار، کفشی سیاه و کمی خاک‌آلود. پسرش در دبیرستان دیگری دانش‌آموزم بود. به روز شده پدر بود، از این‌رو نسبت به پسران دیگر کم حرف و آرام. روزی که به نسبت آنها پی بردم، پیش پسر از بزرگواری پدر سخن گفتم و از او به نیکی یاد کردم. اما پسر دل خوشی از پدر نداشت. می‌گفت پدرم انگار در‌ سال ۵۷ مانده است. از الگوی پوشاکش بگیر تا اندیشه‌های پاک انقلابی‌اش، همه در آن سال‌ها به مکثی طولانی دچار گردیده‌اند. بسیاری از هم رزمانش زندگی خوبی دست و پا کرده‌اند و خانه و ماشین و امکاناتشان روبراه است و ما همچنان در خانه‌ای اجاره‌ای بسر می‌بریم و با دستمزد شندرغاز معلمی سر می‌کنیم و همواره هَشتمان گرو نُه‌مان است! هرچه به پدر می‌گوییم تو هم مانند بسیاری از فرهنگیان دیگر که کلاس خصوصی می‌روند یا آموزشگاه درس می‌دهند و یا شغل دوم و سومی دارند، کاری بکن. مُردیم از بی‌پولی و حسرت و اجاره‌نشینی! می‌گوید من نمی‌توانم. من معلمم و به اصول معلمی پایبند. شغل من شغل انبیاست! من نمی‌توانم وارد روابط اقتصادی پرشبهه کنونی شوم و دینم را به پای خواسته‌های شما بگذارم! نمی‌توانم از معلمی‌ام کم بگذارم و انرژی‌ام را برای شغل دومم نگه دارم و دستمزدم را حرام! کنم. هرچه اصرار می‌کنیم که زمانه عوض شده و دستمزدِ ناچیز تو به هزینه‌های روزافزون ما نمی‌رسد. حرف حرفِ خودش است و کار و کار خودش. برای همین هم هست که چند سالی است با هم سرسنگین‌ایم و البته مادر هم با ماست. با شنیدن این سخنان دلم گرفت. پیرمرد در آستانه بازنشستگی، هنوز خانه‌ای نداشت. آن مردِ آرام دبیرستان، برای ماندن بر اصول خویش چه فشاری را بر خود هموار می‌کرد. در دیدارهای پس از آن گفت و شنود، احترامم به او بیشتر شد اما هیچ‌گاه به خود اجازه ندادم درباره‌اش با پیرمرد سخن بگویم. او نمی‌خواست مانند بسیاری از معلمان که برای سرخ نگهداشتن چهره خویش در میان سر و همسر و فامیل، خود را به در و دیوار بزند تا درآمد یک کارمند عادی را داشته باشد. او می‌خواست تنها از راه معلمی زندگی بگذراند و این گناه کمی نبود! آن هم با خانه‌ای اجاره‌ای. بی‌گمان خانواده‌اش این رفتار را به حساب بی‌عرضگی‌اش می‌گذاشتند و چه سخت است این نگاه از سوی زن و فرزند! بزرگی می‌گفت در جامعه پولی شده ما رفتن به سوی خوبی‌ها سُرسُره‌ای با شیب زیاد را می‌ماند که یک لحظه لغزش انسان را به دلِ زشتی‌ها و بدخویی‌ها می‌برد. جامعه خوب آن نیست که در تریبون‌ها و رسانه‌ها از خوبی سخن بگویند و از زشتی‌ها نهی کنند، بلکه جامعه با فضیلت، جامعه‌ای است که زمینه انجام کارهای بد را نیز از میان بردارد. ولی آیا جامعه ما چنین است؟ مدتی پیش شنیدم که پیرمرد یکی دو‌سال پس از بازنشستگی در سکوت همکاران و مدرسه و اداره چشم از جهان فرو بسته و با اصولش به آرامش رسیده است- دست کم امیدوارم. او همچنان خانه‌ای نداشت و با حقوق بازنشستگی پس از ٣٠‌سال معلمی پاک و نیالوده، چهره در نقاب خاک کشید. اما آیا باید سزای پافشاری بر خوب ماندنِ آن مرد سپید مو چنین پایانی باشد!؟....   


 برگرفته از روزنامه شهروند
۰ نظر
جمال شمسی

خورشید خانم آفتاب کن !

برای دانش آموزان عزیز در مقطع ابتدایی میتونه جالب باشه !

خورشید خانم آفتاب کن
یه مشت برنج تو آب کن


 ما بچه های گرگیم
از سرمایی بمردیم

 پرستو کوچ کرده
تا که بهار برگرده


خورشید خانم در اومد
پونه و ریحون اومد


خبر میده بهاره
بچه ها وقت کاره


بهاره ، دوباره
بهار صفا میاره


خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد


آفتاب مهتاب چه رنگه
سرخ و سفید، دورنگه


کی گفته لاله

لاله پیاله داره


موسیقی: سودابه سالم

برای دانلود یا گوش دادن به این موزیک ، روی عکس کلیک کنید


۰ نظر
جمال شمسی

یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ...

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
روبروی بچه‌هاقصه‌گو نشسته بود
 قصه‌گو قصه می‌گفت
از کتاب قصه‌ها
قصه‌های پرنشاط 
قصه‌های آشنا
 قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر و پلنگ
قصه موش زرنگ
 قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر و پلنگ
قصه موش زرنگ
 آقای حکایتی
اسم قصه‌گوی ماست
زیر گنبد کبودشهر خوب قصه‌هاست

این فقط یک شعر نیست! خاطرات کودکی خیلیاست زمانی که با چشمان کنجکاومان به   صفحه تلویزیون می نگریستیم و هاج و واج دهانمان باز میماند و با دیدن شخصیت های    داستان از خوشی میخندیدیم !
یادش بخیر !

برای دیدن و یا دانلود تیتراژ آغازین زیر گنبد کبود ، روی عکس کلیک کنید .


۰ نظر
جمال شمسی