معلم چند پایه

۲۲ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

مقدمات لازم برای آغاز سال تحصیلی جدید (پروژه مهر)

✅ تابلو آموزشگاه، 

✅ نصب پرچم جمهوری اسلامی 

✅ نصب پارچه خیر مقدم گویی به دانش آموزان، فرهنگیان و اولیاء 

✅ آماده نمودن جهت نصب پارچه گرامیداشت هفته دفاع مقدس 

✅ ساماندهی سرویس های ایاب و ذهاب دانش آموزان و رعایت نکات اعلام شده

✅ برنامه ریزی برای مراسم آغازین 

✅ بررسی و کنترل اقدامات صورت پذیرفته در راستای پروژه مهر و مشاهده مستندات 

✅ ابلاغ کلیه پرسنل 

✅ پرونده پرسنلی 

✅ نمرات ارزشیابی سال گذشته 

✅ دفتر حضور و غیاب 

✅ کتاب های دانش آموزان 

✅ برنامه هفتگی 

✅ چارت سازمانی 

✅ کنترل زنگ نماز در برنامه هفتگی 

✅ اولین صورتجلسه شورای مدرسه 

✅ اولین صورتجلسه شورای دبیران یا اموزگاران، 

✅ تنظیف و پاکسازی کلاسها 

✅ تعویض شیرآلات خراب 

✅ تعویض شیشه های شکسته

✅ پرداخت یا تقسیط بدهی آب، برق، تلفن، گاز، اینترنت

✅ کنترل پرونده تحصیلی دانش آموزان 

✅ کنترل سن دانش آموزان 

✅ تنظیم اسناد مالی 

✅ ارسال اطلاعات مالی 

✅ کنترل صورتجلسات، لیست دبیر و اوراق امتحانات خردادماه 

✅ کنترل صورتجلسات، لیست دبیر و اوراق امتحانات شهریور ماه

✅ دفتر اندیکاتور عادی 

✅ دفتر اندیکاتور محرمانه 

✅ دفتر رسید پرونده 

✅ دفتر شورای مدرسه 

✅ دفتر شورای مالی 

✅ دفتر شورای دبیران یا اموزگاران 

✅ کنترل برنامه غذایی در مدارس شبانه روزی 

✅ دفتر بازدید مدیر از کلاس درس 

✅ تنظیف و پاکسازی سرویس های بهداشتی و حمام

✅ تنظیف و پاکسازی کارگاه 

✅ تنظیف و پاکسازی آزمایشگاه

✅ تنظیف و پاکسازی خوابگاهها 

✅ نصب تجهیزات هوشمند سازی 

✅ تنظیف و پاکسازی انبار مواد غذایی 

✅ تنظیف و پاکسازی نماز خانه

✅ تنظیف و پاکسازی حیاط 

✅ هرس کردن درختان و فضای سبز 

✅ کنترل وضعیت کلید و پریز برق 

✅ کنترل دفتر فارغ التحصیلان 

✅ تجزیه و تحلیل نتایج امتحانات خرداد ماه، 

✅ مقایسه درصد رشد و افت ومیانگین نمرات نسبت به سال گذشته

✅ برنامه سالانه مدیر 

✅ تقویم اجرایی 

✅ برنامه سالانه معاون پرورشی 

✅ خط کشی زمین ورزشی 

✅ جمع اوری و ارسال اموال اسقاطی 

✅ ثبت کلیه اموال اموزشگاه در سامانه

۰ نظر
جمال شمسی

خاطرات یکی از دوستان از تنبیه بدنی در دوران مدرسه

تنبیه بدنی بر دانش آموزان آثار جبران ناپذیری خواهد داشت. 
متن زیر خاطرات یکی از دوستان از تنبیه بدنی در مدرسه است که پس از گذشت سالها هنوز فراموش نکرده است.
متن گویای همه چیز است.


✍ طاهر قاسمی

ترجمە از کوردی: جمال شمسی


هرازچند گاهی خبرهایی از تنبیە بدنی در گوشە و کنار ایران بە گوش میرسە. با شنیدن این خبرها بە یاد کتک‌خوردنهای بی‌شماری از دوران مدرسە افتادم کە از میان آنها، یکی را برایتان بازگو میکنم:


پنجم ابتدایی بودم؛ جمعاً ٦ دانش‌آموز کە با پایە‌های اول و سوم در یک کلاس بودیم.

آن سال دو معلم داشتیم یکی از آنها "محمد" ... کە بە پایەهای دوم و چهارم درس می‌گفت و دیگری "خالد" کە هنوزم نفهمیدیم اسم فامیلیش چی بود، معلم پایە‌های اول، سوم و پنجم بود. یە دیونە بە تمام معنا بود.

اگرچە من از همکلاسیهایم زرنگ‌تر بودم اما خیلی کم پیش می‌اومد کە همراە بقیە کتک نخورم، کتک‌زدن‌هایی در اوج بی‌رحمی؛ چوبی کلفت، دستتو بالا بگیر، نە یکی، نە دوتا و نە سەتا...

۱ نظر
جمال شمسی

نقاشی زیبا با موضوع آزادی

۸ نظر
جمال شمسی

باران پاییزی ، طبیعت زیبا و مدرسه !

سلام
از دیشب بارون شروع شده و قراره تا پنجشنبه ادامه داشته باشه .
الحمدالله تا الان پاییز پر بارونی داشتیم امیدوارم این روند ادامه داشته باشه .
همین بارشها و و زرد شدن برگ درختان و ریزش آنها طبیعت فوق العاده زیبا و چشم نوازی
 خلق کرده است .

این طبیعت زیبا در مسیر مدرسه ،انگیزه را برای رفتن به مدرسه و تدریس بیشتر میکنه و
 در بازگشت هم ، خستگی را از تن آدم بیرون می بره .

قدردان این نعمت های الهی باشیم .


۲ نظر
جمال شمسی

نامه دانش آموزان پارسالم

۴ نظر
جمال شمسی

پاییز

به پاییز بگو اگر می آیی
با صدای خش خش جاروی رفتگر بربرگهای خیابان بیا
با مدادشیرنشان، با پاک کن دورنگ بیا
با بوی کاغذ کاهی 
با نایلون پشت جلد کتاب بیا
به پاییز بگو اگر می آیی
با نان و پنیر ، یک استکان چای شیرین
با بوسه مادر بیا
باقصه های صبح رادیو
با لبخند همکلاسی
با سلام فراش مدرسه بیا
بیا
برگ های زرد را از دستم بگیر
خاطراتم را نمی دهم
بگذار سبز بماند...


۳ نظر
جمال شمسی

آغاز سالتحصیلی 95-94

آغاز سالتحصیلی بر همکاران و دانش آموزان عزیز مبارکباد .



۰ نظر
جمال شمسی

برخی والدین امروزی، خود نیاز به آموزش دارند!

یکی تعریف میکرد : در منزل دوستی بودم، پسر خانواده، که دانش‌آموز ابتدایی است، مشغول تکالیف درسی‌اش بود. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ! باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی! الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر آن پسر با سرافرازی گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دو…ره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گول‌شون زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. اما من برای شان توضیح دادم که این رفتار آن پسر نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. پس از آن ماجرای خانم بزرگ پدرم را برای‌شان تعریف کردم.  آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم،  خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قند داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست! پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد هر چه برای‌تان بیاورد هدیه است،  وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین! قندان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که ننه سارا داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یادخانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود.

۱ نظر
جمال شمسی

خلاقیت

۰ نظر
جمال شمسی

قطره ها را دوست داشته باشیم

این نوشته داستانی آموزشی در رابطه با اهمیت آب برای کودکان است. 

 همکاران میتونند آن را بصورت نمایش و با مشارکت دانش آموزان در مدرسه اجرا کنند ..  

۰ نظر
جمال شمسی

آرزوی های دانش آموزان !

در آخرین روز سالتحصیلی ، از دانش آموزانم خواستم  آرزوهایشان را در چند جمله بنویسند و از خدا 

چه میخواهند نکات جالبی نوشته بودند که برام جالب بودن  پیشنهاد میکنم شما هم بخونید :


۱ نظر
جمال شمسی

کیک نوروزی !

حضور در کلاس درس سراسر خاطره است ،   بعضی وقتها بچه ها چیزهای خنده داری میگویند که هر کسی را به خنده وا میداره ! اگر خاطرات اینچنینی را در طول این چند سال جمع میکردم ، اکنون یه اثر جالب از آب در می آمد . اما من دو مورد را که دیروز و امروز در کلاس رخ داد و بساط خنده من و شاگردانم را فراهم کرد،بازگو میکنم : دیروز کلاس پنجمی ها پرسیدن ، آغا ! کی به ما پیک نوروزی میدید ، گفتم : انشالله دوشنبه . در این هنگام یکی از اولی ها ( دیانا ) ، گفت : آغا چرا به ما "کیک نوروزی" نمیدید ؟!!  اول گفتم شاید خوب نشنیدم و وقتی پرسیدم دیانا جان چی میخوای ؟ گفت : کیک نوروزی !!!  و کلاس از خنده من و پنجمی ها منفجر شد ... با خنده گفتم : باشه عزیزم به شما هم کیک نوروزی خواهم داد !   اتفاقا چند روز پیش یکی از همکاران هم برام تعریف کرده بود که دخترش دو سه سال پیش ، ازش پرسیده که چرا به اونا کیک نوروزی نمیدن !!!    امروز هم با پنجمی بنویسیم کار می کردیم ، در یکی از تمرینها اومده :  هر جفت واژه را در یک جمله بکار ببر ، نوبت به "پریا" رسید که می بایست واژه های تلخ و شیرین را در یک جمله بکار ببرد . گفت : امروز آقای معلم یک خبر تلخ و شیرین را به ما گفت ، به شوخی گفتم : مگر میشه ، یه خبر هم تلخ باشه و هم شیرین ؟  با خونسردی گفت : بله چطور نمیشه ! گفتم: یه مثال بزن ، جواب داد : آغا شما صبح ، اول گفتید امروز جغرافیا می پرسید که خبر تلخی بود و بعد گفتید  باشه نمی پرسم ، که خبر خیلی شیرینی برام بود !!!

۰ نظر
جمال شمسی

حسنک کجایی!

یکی بود یکی نبود  زیر گنبد کبود ...
 روزگاری توی دشتستون
دور پای کوه سر بلند پر غرور
 که سرش ابرا رو قلقلک می‌داد
 تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد ...
 ده پر برکت آبادی بود
 ده آزادی بود
 یکی از روزای آغاز بهار که زمین از پی خوابی سنگین داشت می‌شد بیدار

۰ نظر
جمال شمسی

آن سپید موی ِ آرام!

محمدرضا   نیک‌نژاد، " آموزگار"

   در هیجانی‌ترین لحظه‌ها تنها لبخندی بر لبانش می‌نشست. دینی درس می‌داد و گویا کمی عربی. گذر زمان بر پوشش و چهره‌اش کمترین اثر را گذاشته بود. ته ریشی سپید، پیراهنی روی شلوار، کفشی سیاه و کمی خاک‌آلود. پسرش در دبیرستان دیگری دانش‌آموزم بود. به روز شده پدر بود، از این‌رو نسبت به پسران دیگر کم حرف و آرام. روزی که به نسبت آنها پی بردم، پیش پسر از بزرگواری پدر سخن گفتم و از او به نیکی یاد کردم. اما پسر دل خوشی از پدر نداشت. می‌گفت پدرم انگار در‌ سال ۵۷ مانده است. از الگوی پوشاکش بگیر تا اندیشه‌های پاک انقلابی‌اش، همه در آن سال‌ها به مکثی طولانی دچار گردیده‌اند. بسیاری از هم رزمانش زندگی خوبی دست و پا کرده‌اند و خانه و ماشین و امکاناتشان روبراه است و ما همچنان در خانه‌ای اجاره‌ای بسر می‌بریم و با دستمزد شندرغاز معلمی سر می‌کنیم و همواره هَشتمان گرو نُه‌مان است! هرچه به پدر می‌گوییم تو هم مانند بسیاری از فرهنگیان دیگر که کلاس خصوصی می‌روند یا آموزشگاه درس می‌دهند و یا شغل دوم و سومی دارند، کاری بکن. مُردیم از بی‌پولی و حسرت و اجاره‌نشینی! می‌گوید من نمی‌توانم. من معلمم و به اصول معلمی پایبند. شغل من شغل انبیاست! من نمی‌توانم وارد روابط اقتصادی پرشبهه کنونی شوم و دینم را به پای خواسته‌های شما بگذارم! نمی‌توانم از معلمی‌ام کم بگذارم و انرژی‌ام را برای شغل دومم نگه دارم و دستمزدم را حرام! کنم. هرچه اصرار می‌کنیم که زمانه عوض شده و دستمزدِ ناچیز تو به هزینه‌های روزافزون ما نمی‌رسد. حرف حرفِ خودش است و کار و کار خودش. برای همین هم هست که چند سالی است با هم سرسنگین‌ایم و البته مادر هم با ماست. با شنیدن این سخنان دلم گرفت. پیرمرد در آستانه بازنشستگی، هنوز خانه‌ای نداشت. آن مردِ آرام دبیرستان، برای ماندن بر اصول خویش چه فشاری را بر خود هموار می‌کرد. در دیدارهای پس از آن گفت و شنود، احترامم به او بیشتر شد اما هیچ‌گاه به خود اجازه ندادم درباره‌اش با پیرمرد سخن بگویم. او نمی‌خواست مانند بسیاری از معلمان که برای سرخ نگهداشتن چهره خویش در میان سر و همسر و فامیل، خود را به در و دیوار بزند تا درآمد یک کارمند عادی را داشته باشد. او می‌خواست تنها از راه معلمی زندگی بگذراند و این گناه کمی نبود! آن هم با خانه‌ای اجاره‌ای. بی‌گمان خانواده‌اش این رفتار را به حساب بی‌عرضگی‌اش می‌گذاشتند و چه سخت است این نگاه از سوی زن و فرزند! بزرگی می‌گفت در جامعه پولی شده ما رفتن به سوی خوبی‌ها سُرسُره‌ای با شیب زیاد را می‌ماند که یک لحظه لغزش انسان را به دلِ زشتی‌ها و بدخویی‌ها می‌برد. جامعه خوب آن نیست که در تریبون‌ها و رسانه‌ها از خوبی سخن بگویند و از زشتی‌ها نهی کنند، بلکه جامعه با فضیلت، جامعه‌ای است که زمینه انجام کارهای بد را نیز از میان بردارد. ولی آیا جامعه ما چنین است؟ مدتی پیش شنیدم که پیرمرد یکی دو‌سال پس از بازنشستگی در سکوت همکاران و مدرسه و اداره چشم از جهان فرو بسته و با اصولش به آرامش رسیده است- دست کم امیدوارم. او همچنان خانه‌ای نداشت و با حقوق بازنشستگی پس از ٣٠‌سال معلمی پاک و نیالوده، چهره در نقاب خاک کشید. اما آیا باید سزای پافشاری بر خوب ماندنِ آن مرد سپید مو چنین پایانی باشد!؟....   


 برگرفته از روزنامه شهروند
۰ نظر
جمال شمسی

خورشید خانم آفتاب کن !

برای دانش آموزان عزیز در مقطع ابتدایی میتونه جالب باشه !

خورشید خانم آفتاب کن
یه مشت برنج تو آب کن


 ما بچه های گرگیم
از سرمایی بمردیم

 پرستو کوچ کرده
تا که بهار برگرده


خورشید خانم در اومد
پونه و ریحون اومد


خبر میده بهاره
بچه ها وقت کاره


بهاره ، دوباره
بهار صفا میاره


خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد


آفتاب مهتاب چه رنگه
سرخ و سفید، دورنگه


کی گفته لاله

لاله پیاله داره


موسیقی: سودابه سالم

برای دانلود یا گوش دادن به این موزیک ، روی عکس کلیک کنید


۰ نظر
جمال شمسی