-لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵
وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت !
-در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
-همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می افته !
-یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود !
-من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فکر میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه ! -وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم ! -تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ماعقب تر باشن !
- اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!! -تو مدرسه همیشه انشا اینطوری شروع میکردم: به نام خدا قلم بر دست میگیرم و انشای خود را با موضوع فلان شروع میکنم !
- وقتی معلم برای درس پرسیدن اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند،حس معجزه بهمون دست میداد! -خب شنبه صبحه، ناخوناتونو بیارین جلو ببینم کوتاشون کردین، به صف شین، دستا هم جلو….
-خرداد که می شود گل محمدی رو پرپر می کردیم میریختبم کف دستمون فوتش می کردیم ببینیم چند تا تجدید
میاریم.هرچی تعداد بیشتر….تجدیدی بیشتر!